یادداشت دکتر حاجی زین العابدینی به مناسبت " روز کتاب، کتابخوانی و کتابدار"

6897 بازدید

بسمه تعالی 

 

نیمه کاره رهایش کن.

دکتر محسن حاجی زین‌العابدینی،عضو هیات علمی گروه علم اطلاعات و دانش شناسی دانشگاه، به مناسب روز کتاب، کتابخوانی و کتابدار یادداشتی منتشر کرده است که در ادامه میخوانیم: 

 

"بذار اول اونایی که تو قفسه و زیر تخت گذاشتی رو بخونی، بعد برو جدیدش رو بخر". این جمله یکی از آشناترین گفتگوهایی است که اغلب کتابخوانان آن را شنیده اند. حالا یا شخص دیگری به آنها گفته یا خودشان به خودشان گوشزد کرده اند. یکی از مهمترین و کلیدی ترین جملات و اتفاقاتی که ممکن است باعث توقف یا انحراف مسیر کتابخوانی بشود. هر کسی ممکن است بنا به دلایلی هوس کند که در هنگام خواندن کتابی، به سراغ کتاب دیگری برود یا اینکه علیرغم داشتن کتابهای خوب زیادی که نخوانده مانده اند، بازهم هوایی شود که کتابهای تازه منتشر شده ای را خریداری کرده یا امانت بگیرد و به کامجویی از آنها بپردازد. کتابخوانی هم مثل همه کارها و عادات دیگر زندگی بشر، رسم و رسوم و هوا و هوسهای خودش را دارد. یکی از مهمترین رسوم کتابخوانی این است که اگر کتابی در دست داری، جهد و جد کنی تا آن را به انتها برسانی و از مطالب آن بهره مند شوی. چون ممکن است صفحات مقدماتی برخی کتابها آنطور که باید و شاید گیرایی لازم را نداشته باشند. چون مثل هم پدیده دیگری حتما نویسندگان هم لازم دارند که موتورشان گرم شود و در صفحات اولیه احتمال اینکه هنوز موتور نویسندگی به دور نیافتاده باشد زیاد است. به همین خاطر، توصیه می شود که اگر کتابی در دست خواندن دارید تا حدود 30 صفحه اول را حتما دنبال کنید تا ببینید موضوع و قلم شما را جذب می کند یا خیر. اگر این سربالایی خواندن را طی کردید، بهتر می توانید قضاوت کنید که آیا ادامه بدهید یا خیر. هر چند، کتابی که در همین مقدار قاپ مخاطب را ندزدیده باشد، خود به خود به کناری گذاشته می شود و کتاب جذاب و شیرین هم دیگر از دست خواننده به زمین نمی افتد. 
ناگفته نماند که روش ذکر شده در بالا برای خواندن یک پیش نیاز خیلی مهم دارد که ما فرض می کنیم خواننده ابتدا به آن توجه کرده و کتابی را برای خواندن شروع کرده است. مقدماتی ترین مرحله خواندن انتخاب مناسب و درستِ مطلبِ خواندنی است. کتاب خواندن از جمله فعالیتهای ارزشمند بشر است که اگر چه در عرف جامعه به عنوان کاری جدی برای آموختن جا افتاده، اما در ذات خود لذت را دنبال می کند. یعنی کسی که کتابی در دست می گیرد تا آن را بخواند قبل از هر چیز باید از محتوا، نگارش و کلیت آن کتاب خوشش بیاید و برایش شیرین و لذت بخش باشد تا بتواند در مراحل بعدی محتوای آن را درک کرده و استفاده کند. به همین خاطر، انتخاب کتاب مناسب یکی از مهمترین کارهایی است که هر کتابخوان مبتدی و حتی حرفه ای باید انجام بدهد. چرا که وقت آدمها محدود است و تمامی وقتشان را هم نمی توانند صرف کتابخوانی کنند. بنابراین، با ظرفیت کتابخوانی مشخص و عمدتا محدودی سر و کار دارند که اگر در انتخاب دستمایه اصلی گذران این وقت، یعنی کتابی که باید بخوانند، دقت نکنند یعنی صدمه بزرگی به خود زده اند. در اپیزود 3 از فصل 3پادکست بی‌پلاس که کتاب "چطور کتاب بخوانیم" را معرفی می کند، مثال جالبی در این زمینه می آورد. می گوید فرض کنید آدمی کتابخوان نیمه حرفه ای باشد و هر ماه بتواند یک کتاب متوسط را تمام کند. یعنی اینکه در هر سال 12 کتاب ظرفیت کتابخوانی اوست. حالا فرض کنید که یک یا دو کتاب را در این یکسال به درستی انتخاب نکند و نیمی از هر یک را بخواند و بعد از مطالعه نصف کتاب متوجه شود که کتاب کشش لازم را نداشته یا با سلیقه او سازگار نیست. این یعنی اینکه یک بخش مهمی از ظرفیت کتابخوانی اش بدون اینکه نتیجه مطلوب را داشته باشد به هدر رفته است. در حالی که می توانست در همین نصف ماهی (اگر دو کتاب اشتباه در سال انتخاب کند یعنی یک ماه را از دست داده است) که برای خواندن کتابی بی نتیجه هدر داده، به کتابی بپردازد که هم برایش لذت بخش تر بوده و هم نتایج بهتری به بار آورده باشد. تازه خواندن کتاب نامناسب ممکن است خطر صدمه وارد کردن به انگیزه مطالعه و خلل در سیر مطالعاتی فرد را هم در پی داشته باشد. 
آدمها به دلایل مختلف ممکن است کتابی را به دست بگیرند و شروع به خواندن آن کنند اما بعد از کمی مطالعه متوجه بشوند، آن چیزی که دلشان می خواسته در این کتاب دیده نمی شود. اگر به همان مبنای 30 صفحه وفادار باشیم باید در این مرحله ارزیابی جدی صورت بگیرد که آیا کتابی که در دست دارم ارزش وقت گذاشتن و تمام کردن آن را دارد؟ حال ممکن است در این 30 صفحه به این نتیجه برسیم که کتاب را ادامه بدهیم اما بعد از پیش رفتن مطالعه دوباره دچار تردید در مورد مفید بودن کتاب بشویم یا کتاب جذابیت لازم را نداشته باشد. آدمها در چنین مواردی که بر سر دوراهی قرار می گیرند، دو عکس العمل متفاوت دارند. یکی اینکه تحت هر شرایطی ادامه می دهند چرا که نمی خواهند با خودشان به خاطر مسیر اشتباهی که آمده اند یا ترس از اشتباهی که از نخواندن کتاب گریبانگیرشان می شود، گلاویز شوند. به همین خاطر چه خوب یا بد، مثل کاری که در زندگی می کنند، به خواندن ولو بدون لذت و با عذاب ادامه می دهند که فقط کاری را که شروع کرده اند به اتمام برسانند. در اینگونه موارد آدم یاد جمله معروف برتراند راسل می افتد که: "چطور ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﺑﻪ ﺗﺎﻭﻟﻬﺎﯼ ﮐﻒ ﭘﺎﯾﻢ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺴﯿﺮﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺁﻣﺪﻩﺍﻡ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ؟". 
دسته دوم، به محض اینکه با تردید در مورد ارزشمندی و جذابیت مطلب خواندنی که در دست دارند، به ارزیابی شرایط می پردازند و بر اساس باور "جلوی ضرر را از هر کجا که بگیری، فایده است" تصمیم می گیرند و از خواندن ادامه کتاب دست می کشند. 
حال سوال این است که کدام راه درست است و در این موارد چه باید کرد؟ در پاسخ به این پرسش ابتدا باید به شرایط تصمیم توجه کرد که آیا ارزیابی صورت گرفته در مورد جذابیت یا عدم جذابیتِ کتاب مورد مطالعه دقیق است یا خیر؟ این یک تصمیم فردی است که بسیار به سلیقه و ذائقه شخص ارزیابی کننده بستگی دارد و کسی نمی تواند به جای او تصمیم بگیرد. بنابراین آن فرد با توجه به اینکه اراده لازم و پشتکار برای اتمام کاری را در خود سراغ دارد و از سر تنبلی یا هوا و هوس نمی خواهد خواندن را متوقف کند، می تواند با اطمینان خاطر، این کتاب را به کناری بگذارد و به سراغ کتابی مناسب و جذاب برود. اصلا هم نباید نگران بود یا خود را سرزنش کرد که مثلا فلانی بسیار از این کتاب تعریف کرده یا جزء کتابهای پرفروش به شمار می آید. مهم این است که با ذائقه خواندن و سابقه شناختی شما همخوان نیست و هیچ کس هم نمی تواند به زور چیزی را که برای کسی جذاب نیست، به خورد سلیقه متفاوت او بدهد. بنابراین بهتر است که بی دغدغه "نیمه کاره رهایش کنید" و به سراغ کتابی جذابتر بروید. 
یکی دیگر از مسائلی که به اشتباه جزء خرده ارزشهای کتابخوانی جای گرفته، باور به این است که هر کتابی را باید از صدر تا ذیل خواند. چنین تصوری هم از اشتباهات صدمه زننده است چرا که ممکن است در کتابی مطالب مختلفی باشد که هر کدام برای ذائقه و سلیقه ای شیرین و جذاب باشند. درست است که همیشه سیاهی و سپیدی و خیر و شر در کنار هم هستند و نمی شود هیچ کدام را از ذات هستی، زدود اما در مورد کتابها، اگر تشخیص بدهیم که برخی از مطالب متناسب با سلیقه ما نیستند می توانیم به راحتی از آنها عبور کنیم. حتی ممکن است در شرایط زمانی و روانی خاصی باشیم که در آن مقطع خاص بخشهایی از یک کتاب، جذابیت لازم را برای خواندن در ما ایجاد نکنند. در اینگونه مواقع هم می توانیم بخشهای جذاب را بخوانیم و مابقی را "نیمه کاره رها کنیم" و اگر روزگاری احساس کردیم که توانایی درک آن بخشها را داریم مجددا به آن رجوع کنیم و در صورت لذت بخش بودن به خواندن آن ادامه بدهیم. 
کتاب جدید هم مثل هر پدیده دیگری توجه آدم را به خود جلب می کند و با اغواکنندگی خاصی مخاطب را به سوی خود می خواند. اگر چه بی وفایی مذموم است و حتی در مورد کتاب هم تا جایی که می شود باید وفاداری به خرج داد و به پایش نشست تا تمامش کرد، اما هر زمانی احساس کردید کتابی جدید هوش و حواس شما را برده و دیگر طاقت صبر کردن برای به چنگ آوردن و تورق آن را ندارید، می توانید کتاب موجود را ببوسید و "نیمه کاره رهایش کنید" اما هیچ گاه و به هیچ بهانه ای خواندن را رها نکنید.
جورج اورول بزرگ در کتاب "کتاب یا سیگار" مقایسه ای بین رفتار مردم در ارتباط با کتاب و سیگار دارد و استدلال می کند وضعیت فکری و فرهنگی مردم به گونه ای است که برای سیگار بیشتر از کتاب هزینه می کنند در حالی که کتاب روح را رها می سازد و سیگار جان و جسم را تباه می کند. پس همانگونه که سیگاری ها، سیگار پشت سیگار دود می کنند، پسندیده است که کتابخوانان هم کتاب پشت کتاب بخوانند.


منابع
•    اورول، جورج (1400). "کتاب یا سیگار". ترجمه‌ی سپیده اشرفی؛ ویراستار علیرضا کیوانی‌نژاد. تهران: چشمه.
•    بندری، علی (1399). "چطور کتاب بخوانیم". پادکست بی‌پلاس، اپیزود 3 از فصل 3: 14 خرداد 1399
https://bpluspodcast.com/podcast/third-season/%DA%86%D8%B7%D9%88%D8%B1-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%A8%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%DB%8C%D9%85/

میتوانید این مطلب را با دیگران به اشتراک بگذارید: